انحراف نخبگان

دکتر محمد حسن نجفی

یزدفردا :به نام خدا
:مرور تاريخ حد اقل فايده اش امكان مقايسه رخدادهاي اجتماعي است ، البته بعضي اين مسئله را قبول ندارند و اين مقايسه را كار آنهائي ميدانند كه قائل به جبرند ، اما بنا بر اصلي كه هر عملي را عكس العملي وهر فعلي را نتيجه اي هست! و ذات آدمها و آمال و آرزوها و خوبيها و بديها و رذائل و فضائل اخلاقي انسان از زمان آدم ابوالبشر تا همين امروز تفاوتي نكرده و حتي تكامل يافته ، لذا ميتوان نتايج رفتارهاي بشري كه سرنوشت او را در طول تاريخ به راه و بيراهه برده ، در ظرف مشابهي براندازكرد . شايد هدف نقل قصه هاي قرآني نيز علاوه برروايت تارخ اديان ، تبيين نتايج رفتارهاي انسان در سرنوشت او باشد مثل سرنوشتي كه اقوام عاد و ثمود و اصحاب الرس به سبب كجرويهاي خود براي خود رقم زدند يا قوم يونس پيامبر كه با توبه از خطاي خود مشمول رحمت حق شدند يا بني اسرائيل كه به واسطه سركشي و خود خواهي و دنيا پرستي مسير جامعه ديني خود را به واسطه عصبيت قومي و قدرت طلبي حاكمان ستمگر خود به سمتي بردند كه پيامبران بيشماري را نيز به شهادت رساندند
اما چگونه رخدادهاي بزرگ تاريخي از مسير اوليه خارج و به راهي ديگر رفته است ؟ براي اين مطلب عوامل بسياري را ميتوان بر شمرد اما از اين عوامل بسيار ! نقش نخبگان در تغيير مسير حركتهاي بشري بيشترين مقداراست .
اما يك سئوال ! نخبگان چگونه موجب اين انحراف ميشوند؟
اول ببينيم نخبگان كيستند ، گاهي نخبه را فقط بهترينها در همه عرصه هاي اجتماعي مينامند كه با اين دسته بندي مطربهاي آواز بلد هم ميشوند نخبه ! اما اگر در ظرف قابل تري نخبگان را تعريف كنيم آنها كساني هستند كه هدايت رفتارهاي اجتماعي را به دست دارند و خواسته يا ناخواسته در ايجاد جريانهاي اجتماعي نقش ايفا ميكنند و حضور آنها در اين جريانات فعال است ، با اين حساب كارگري كه از حقوق اجتماعي خود اطلاع كامل دارد ودر جهت كسب آن براي خود و جامعه كارگريش تلاش ميكند و افراد و افكاري رابراي آن بسيج ميكند هم ميشود نخبه ، وحسين علم الهدي، دانشجوئي كه هويزه را به تاريخ رشادتهاي ملت ايران پيوند ميزند ، نخبه اي است كه بر تارك افتخار سرزمين مادريش ميدرخشد ، در اين تعريف ، باكري و همت و زين الدين و كاظمي ....نخبگاني هستند كه در سن بيست و چند سالگي لشكري را بر عليه خصم زبون بر ميانگيزند و نام آنها لرزه بر اندام نا اهلان مياندازد ! در اين تعريف نخبگان پا به توپ نيستند و دست به تار !
اما چگونه نخبگان كه مدارشان اصلاح امور اجتماع است ميشوند باعث انحراف ؟

الف- وقتي نخبگان از شعارهاي آرماني خود درهدايت بشر عدول ميكنند : مثالهاي واضح و امروزي آن چرخش مبارزاني است كه يك روز از ديوار سفارت آمريكا بالا رفتند تا امپرياليسم را به زانو در آورند و اكنون همان امپرياليسم شده كعبه آمالشان و ميروند فرانسه و آمريكا آنقدر اراجيف ميبافند كه دوستانشان نيز از آنها تبري ميجويند !

ب- وقتي نخبگان پولدار ميشوند ! رشد ثروت در بين طبقه انقلابي كه خارج ازظرفيت آنها رخ ميدهد آنها را دچار فراموشي آرمانها ميكند (كه البته بخشي از آن بر ميگردد به ذات ثروت) و شايد براي همين است كه قران تاكيد بر پرهيز از زر اندوزي دارد و انفاق را براي طهارت ذات آدمي توصيه ميكند ! نقل است كه رزمنده اي از اهالي شامات به عبد الرحمن ابن عوف اعتراض كرد كه ما در حال جهاديم و شما در كار زر اندوزي ! و اقرار عبدالرحمن شنيدن دارد كه در پاسخ به او گفت در زمان رسول خدا ما به سختي و جهاد آزموده شديم و سربلند ! و امروز به راحتي و مال دنيا و سر افكنده !‌ زياد شنيده ايم كه اردوگاه امام حسن مجتبي با پول معاويه به آنجا رسيد كه سربازان امام (ع) حتي بر روي ايشان شمشير كشيدند ! در اين دوره نيز آدمهائي را ميشناسيم كه به جاي رسيده اند كه پهلوي ملعون با ثروت افسانه اي و به غارت برده از مردم در برابرايشان چون پشه اي است درمقابل پيل ! و به واسطه نفوذ همين روحيه راحت طلبي و شكم بارگي در بين نخبگان زمان عثمان بود كه فرياد ..لياكلون اموال الناس بالباطل و يصدون عن سبيل الله والذين ينكزون الذهب و الفضه ولا ينفقون في سبيل الله ...(1)از حنجره ابوذر راستگو در ربذه خاموش شد

ج- وقتي نخبه اي سرمست قدرت ومقام ميشود ! كه در اين سرمستي همه ايمان و رشادتهاي شوينده غبار غم از روي رسول الله كه سيف الاسلام هم بود، در جمل به لعنت خدا و رسول او و مومنين دچار ميشود ! و ابن سعد ملعون را از هم نشيني در ايام جواني با سيد الشهدا به طمع حكومت ري به قاتل مهربان ترين خلق خدا تبديل ميكند

د- وقتي آقازاده ها بزرگ ميشوند ( نخبه زاده گان هم ميتوان نوشت كه چون مصطلح نيست همين يكبار براي تنوير افكار مينويسيم) ! المال ووالبنون كه زينت دنياي آدميند(2) اگر بشوند همه هستي آدمها ! به جاي آنكه موجب تعالي آدمي شوند او را روانه بند شياطين ميكنند ! شنيده ايد كه عبدالله ابن زبير وقتي شنيد پدر قصد توبه دارد چگونه مانع شد و جهنم را به او هديه داد ! و اكنون ديدن و شنيدن دارد كه بعضي از فرزندان بزرگان انقلاب ما ميراث پدر را از دايره ارث اموال به سهم خواهي از حكومت كشيده اند و عده اي نادان براي هوس خود آنرا چون پيراهني بر سر نيزه براي دنياي خود كرده اند آنها نميدانند كه خداي بزرگ حتي به اجابت دعاي ابراهيم خليل نيزبا سروش (( لا ينال عهدي الظالمين ))(3) پاسخ ميدهد

د- اما مهمترين نكته كه اغلب به آن پرداخته نميشود غفلت و سستي نخبگان در معرفي و دفاع از حقيقت و اقدام به موقع براي اصلاح انحراف درجوامع است شواهد تاريخي بسياري بر اين مدعا هست ، روزي كه سقيفه حق مسلمين را از ولايت علي (ع)غصب نمود بعضي نخبگان از صحابه سر در گريبان ترس و مصلحت انديشي فرو برده و مسير تاريخ را آنچنان عوض كردند كه نتيجه اش هم اكنون معلوم است !‌ و هنگامي كه عزم عده اي از آنها براي اعلام حمايت از حكومت علوي جزم شد ، به فراخوان مولاي متقيان علي (ع) براي حضور با سرهاي تراشيده در مدينه ، تنها چهار نفر(سلمان و مقداد و اباذر و آخر هم عمار ) پاسخ گفتند و به اين ترتيب نخبگان صحابه در اولين آزمون مردود شده و انحراف بزرگ جامعه اسلامي را در ابتداي راه رقم زدند
يكي ديگر از بزرگترين شواهد تاريخي ، انفعال نخبگان جامعه اسلامي ، هنگام حركت سيد الشهدا براي تبري از حاكميت فاسقي چون يزيد بود ، نقل است هنگاميكه فرستاده يزيد براي اخذ بيعت ازامام سوم شيعيان به مدينه آمد حاكم مدينه زير بار شهادت ايشان در صورت عدم تمكين از بيعت نرفت و اين مطلب را به فرستاده يزيد اعلام كرد، و بر اين اساس در حضور حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) خواسته يزيد ملعون را به ايشان اعلام نمود و حضرت به كياست خويش هرگونه اعلام بيعت را در حضور جماعت مدينه محول كرد و در مسجد ضمن اعلام برائت از بيعت با يزيد اورا به عنوان فردي كه اهل فسق و فجور است ، لايق امارت مسلمين ندانست ، مردم مدينه امام را بسيار دوست ميداشتند چرا كه نسبت به نبوت داشت و از شهامت او و اقتدار نام او خبر داشتند به حدي كه عبدالله ابن مطيع در مكه به امام گفت(( يابن رسول الله ان قتلت لنسترقن بعدك)) بعد كشته شدن تو ما رابه بردگي ميبرند ! اما به همين حال اكثريت مردم و بسياري از نخبگان ، ايشان را به يقين و ايمان قلبي امام برحق خود نميدانستند كه اگر جز اين بود و مردم امامت ايشان را قبول داشتند يارانش فقط به هفتاد و دو تن خلاصه نميشد و كربلا و وقايع بعدي آن رخ نميداد! به عبارتي مردم آن زمان به راستي يزيد را اميرالمومنين دانسته و در فضاي بسته خبري ! بي اطلاع از اخبارشام و به صرف اعتماد به خبر هائي كه منابعش دستگاه بني اميه بود ! باور نداشتند كه يزيد كه هم اكنون به عنوان امير مسلمين معرفي شده ميتواند اين چنين باشد كه اباعبدالله (ع) ميگويد ، حتي عوام از مسلمين امام را نصيحت ميكردند كه به سخن آنها كه به دليل حسادت از يزيد بد ميگفتند استناد نكند چرا كه معاويه عليه العنه فضاي دنياي اسلام را از دغل آلوده بود ، و اعتراض به اعلام جانشيني يزيد را كه از طرف سعد ابن ابي وقاص و ديگر صحابه قبل از مرگ معاويه رخ داده بود ! حسادت پيران از صحابه برمردم جلوه داده بود !‌ اما آنها كه اهل علم و شناخت بودند و احاديث نبوي را در مورد حضرت سيد الشهدا ميدانستند و در مجالس درس و بحث ايشان شركت نموده بودند در معرفي حقيقت به مردم سستي نموده و با موضع گيري سست خود باعث شدند تا مردم به وقت خويش امام را همراهي ننمايند و حتي از سر دلسوزي ايشان را از خروج از مدينه هم منع ميكردند و هنگاميكه پس از شهادت امام ، قافله اهل بيت و خاندان عصمت و طهارت به مدينه رسيد و قاصد كاروان خبر شهادت سيد الشهدا را به سوز دل در كوچه هاي مدينه فرياد زد ، مردم از صحابه و تابعين ناباورانه و دير هنگام از خواب غفلت بيدار شده براي كسب خبر از وقايع شام ! عبدالله ابن حنظله غسيل الملائكه را به آن ديار فرستاده و بعد از اعلام مشاهدات عبدالله از فسق و بي مبالاتي يزيد ! والي مدينه را اخراج نموده و براي قيام خويش ده هزار كشته دادند ! خوب است بدانيد كه حدود مدينه در آنروزگار آنچنان بود كه بقيع خارج از مدينه واقع شده بود و اين تعداد كشته شايد بيش از نيمي از جمعيت مدينه را بالغ ميشد و فرمانده لشكر يزيد ( لعنت خدا بر او باد ) سه روز شهر و ناموس مدينه را بر لشكر خود حلال نمود و تابعين وصحابه همچون انس بن مالك را در ميان اجساد كشتگان در مسجد به وضع فجيعي احضار كرد و آنها را مجبور كرد كه بين مرگ و بردگي يزيد يكي انتخاب كنند و پس از آن كه اين اقرار ذلت بار را گرفت بر پيشاني آنها مهر بردگي زد ! و تنها كساني كه از تعرض لشكر سالم ماندند خاندان عصمت و طهارت بودند كه آن هم به واسطه ترس يزيد پس از واقعه عاشورا و به امر آن ملعون بود !
درايفاي نقش نخبگان همين بس كه بدانيم گاه يك تصميم درست از طرف حتي يك نخبه مسير تارخ را عوض ميكند نقل است هنگاميكه قبيله هاني ابن عروه براي نجات او در اطراف دارالاماره كوفه اجتماع كردند ابن زياد ( لعنت خدا بر او باد ) شريح را به ديدار هاني فرستاد تا خبر سلامت هاني را به قبيله اش برساند تا ابن زياد كه هنوز قدرت چنداني در كوفه نيافته بود از تعرض ياران هاني در امان باشد و هنگاميكه شريح قاضي هاني را ملاقات كرد مشاهده نمود كه هاني به شدت مجروح است اما فرياد استغاثه هاني را براي خبر قبيله خويش از ترس يا زبوني يا تطميع ابن زياد به اهالي قبيله هاني نرسانيد ! به راستي اگر او اين خبر را به ياران هاني ميرساند مگر نه اين بود كه حكومت سست بنياد ابن زياد با عمر چند روزه اش فرو ميريخت و كوفه مهياي قدوم سيدالشهدا ميشد ؟ و مگر نه اين است كه رسيدن اباعبدالله(ع) به كوفه امكان حاكميت ايشان را فراهم ميكرد و آنگاه بود كه بعد از حضرت علي و امام حسن مجتبي ، اسلام حكومت حسيني را هم به خود ميديد و از بركاتش همانند حكومت چند ساله پدر و چند ماهه برادر بزرگوارش بهره ميبرد !‌
مثال امروزي خاموشي نخبگان و بي مبالاتي آنها در دخالت به موقع ، انقلاب الجزاير است كه بيش از يك مليون كشته داد ( جالب است بدانيد كل شهداي انقلاب و جنگ هشت ساله ما به چهارصد هزار نفر نميرسد ) كه مجاهدين الجزاير به وقت خودش بر عليه كودتاي نظامي كه براي سرنگوني انقلاب آنها شكل گرفت وارد عمل نشدند، دليل آنهم اختلاف و نزاع داخلي انقلابيون بر سر قدرت و نيز ترس و نشناختن دشمن واقعي خود بود و حاصل اين غفلت ! استيلاي مجدد غرب با توان بيشتر بر ايشان بود و مثال ديگرش كشور اندونزي با يك مليون كشته است كه عاقبت اختلاف انقلابيون آن كشور نيز حكومتي ديكتاتوري با استيلاي چند ساله بود و اكنون حكومتي كه گوش به فرمان غرب است
مگر جز اين است كه اگر امام (ره) و ياران فهيمش بنا بود به مصلحت انديشي نخبگاني كه او را توصيه به مدارا ميكردند در خانه مانده بود و مردم را در شبهاي حكومت نظامي بهمن 57 به خيابانها نخوانده بود ما نيز سرنوشتي مثل الجزاير و مصر و ..... داشتيم آيا جز اين است كه اگر بنا برپذيرش توصيه نخبگاني كه بصيرت لازم را نداشتند بود و امام با منحرفان از دين و انقلاب كه در صفوف انقلابيون حضور داشتند برخورد نميكرد ، امروز از امام و آرمانش هيچ خبري نبود ؟ رهبر فرزانه انقلاب از مدتها پيش فرزندان انقلابي خود را نسبت به توطئه هاي مكرر بد انديشان و منحرفان از حقيقت انقلاب آگاه نموده وبر اين اساس به عاقبت سستي نخبگان هشدار داده اند ، به راستي چه حكمتي است كه رهبر معظم انقلاب در ماجراي 18 تير فرمودند اگر قرار بر تكرار تاريخ باشد كربلا تكرار خواهد شد ! مگر جز اين است كه هدف از قيام عاشورا بيداري امت اسلام براي انحرافي بود كه در اسلام رخ داده بود وحضرت سيدالشهدا به خون خود و خاندان نبوت آنرا اصلاح نمود و مگر جز اينست كه عاشورا نتيجه دشمن ناشناسي نخبگاني از مسلمين بود ؟ و مگر جز اين است كه اين شهادت و جان باختگي امام و يارانش بساط ظلم و انحراف را برچيد !‌ و مگر جز اينست كه براي آنكه عاشوراي مجددي در حكومت شيعيان راستين كه همچون براد ه هاي اهن بر گرد رهبر خويشند رخ ندهد شناخت و معرفي دشمن از اصول ماندگاري آن است ؟ و اگر جز اين باشد همچون عاشورا به قرباني شدن بهترين خلق خدا منجر خواهد شد ! اما اكنون كه در پس فتنه هاي آخر الزمان و فروكش نمودن غبار ترديد ، حقيقت را ميتوان جست ، عده اي همچنان بر طبل رسوائي خويش ميكوبند و بناي آن دارند كه با نسب و سبب و سابقه و ثروت وقدرت و ....... مردم را بفريبند و چه جهادي بالاتر از معرفي و رسوائي اهل فتنه و اهل دروغ وريا و بد انديشي كه كمر به نابودي انقلاب بسته اند ؟‌ كج انديشان غافلند كه اين مردم شير مادرانشان در گريه برسالار شهيدان نوشيده اند و مردمي پاك تر از عهد رسول الله هستند كه بعد رحلت او علي را دست نبستند و او را ياري كردند اينها همان مردمند كه هيچ موجي آنها را از ساحل انقلاب جدا نساخته بلكه آنرا در خود شكسته است باشد كه به عنايت خون شهدا و بيداري نخبگان ! انتهاي تاريخ انقلاب ما پيوند به حكومت جهاني حضرت مهدي ارواحنا فدا باشد
براي شادي ارواح طيبه شهدا صلوات
پی نوشت:
(1)- سوره توبه آيه 34
(2)-سوره كهف آيه 46
(3)-سوره بقره آيه 124


یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا